نويسنده: سيده زهرا زارعي (1)




 

چکيده:

دوارته باربوسا از نخستين کارگزاران و جهانگردان پرتغالي بود که در کتاب جامعي به توصيف امپراتوري دريايي پرتغال در اقيانوس هند پرداخته و خاصه بر نيمه ي غربي آن، يعني سواحل شرق آفريقا، جنوب خاورميانه و سواحل هند تمرکز نمود. (2)
کتاب او از نظر توصيف جامع طبيعت، احوال اقتصادي، اجتماعي و سياسي نواحي مورد بحث، در اوايل قرن 16 م/ هـ. ق کم نظير است. از سوي ديگر منابع محلي در باب ملوک هرموز در دوره ي مورد بحث جز يکي دو مورد، تقريباً ناياب و خاموشند. منابعي چون کشم نامه، جرون نامه نيز غالباً به وصف تاريخ سياسي و نظامي هرموز مي پردازند. بنابراين شايد بتوان گفت که باربوسا تصوير منحصر به فردي از حيات اقتصادي و اجتماعي هرموزيان در واپسين روزهاي حکومت ملوک هرموز به دست داده است. در نوشته ي حاضر ضمن ترجمه ي گزارش باربوسا، تصوير او با منابع بومي نزديک به روزگار او بررسي تطبيقي مي شود.
جزيره ي هرموز، تاريخ اقتصادي و اجتماعي، ملوک هرموز، آلبوکرک، تجارت دريايي، خليج فارس.

درآمد

زندگي و سفرهاي دوارته باربوسا کارگزار و جهانگرد پرتغالي

دوارته باربوسا يکي از کارگزاران پرتغالي بود که در بين سال هاي 1503 تا 1517 .م در « کانانور» و « کوشين» (3) فعاليت داشت. او گزارش هاي جالبي در باب تجارت و رويدادهاي سياسي جنوب شرقي آسيا و اقيانوس هند، خليج فارس و خاصه جزيره ي هرمز و بنگال از خود به جاي گذاشته است. پدرش ديه گو باربوسا از خاندان عالي رتبه بود و در خدمت دوک منطقه ي « براگانکا» (4) در اسپانيا فعاليت داشت. عموي دوارته باربوسا به نام گونکالوگيل باربوسا (5) در سال 1503 با ناوگان درياسالار پرتغالي پدرو آلوارز کابرال (6) به هند وارد شده بود. او از کارگزاران پرتغالي هاي استعمارگر بود. دوارته در سال 1501 راه اقيانوس را به سمت هند در پيش گرفت. احتمالاً دوارته باربوسا نيز به ناوگان درياسالار کابرال ملحق شد و نزد عمويش در « کوشين»، در جنوب شرقي آسيا مانده بود. او در سال 1503 م زبان مالايايي را آموخت و به عنوان مترجم فرانسيسکو دو آلبوکرک (7) در ديدارهايش با شاه کانانور خدمت کرد. با اين حال از نامه هاي به جا مانده از دوارته که آن ها را در کانانور، در دوازهم ژانويه سال 1513 به پادشاه پرتغال نوشته است، آشکار مي شود که او تمايلي براي گرفتن منصب رئيس منشيان نداشته است.
دوارته باربوسا در سال 1515 .م به پرتغال بازگشت و کتابش را در سال 1518 به پايان رساند. او سپس به درياسالار فرديناند ماژلان (8) ( متوفي 1521 م) ملحق شد که بعدها دامادش ( همسر خواهرش) شد و به همراه او در سال 1518 م به فيليپين دريانوردي کرد.
باربوسا در کتاب مشهورش (9) سرزمين هاي آفريقا، عربستان، ايران ( خليج فارس) و ممالک جنوب شرق آسيا را توصيف کرده است. او توصيفي عالي از ثروت هاي افسانه اي و باستاني [ حبشه] در آغاز قرن 16 ارائه کرده است. باربوسا اولين پرتغالي اي بود که تجارت ميان هند و جنوب آسيا را توصيف کرده است. همچنين سياست هايي را شرح داده است که بر آن پايه، پرتغالي ها تجارت را به مسير دماغه اي اميد نيک بازگرداندند و بدين گونه ضربه ي قابل توجهي به امپراتوري ترک [ عثماني] وارد ساختند.
باربوسا همچنين ناتواني آلبوکرک در تصرف عدن را که کليد کنترل تجارت درياي سرخ بود، شرح داده است. او همچنين نشان داد که پرتغال با کنترل جزيره ي هرموز چگونه قادر است تا تجارت درياي سرخ با هند و جنوب آسيا را در انحصار خود بگيرد، و بدين گونه درآمد و عايدي [ امپراتوري] ترک را کاهش دهد. او همچنين نشان داده است که کنترل تجارت پرسود اسب از بنادر جنوب غربي شبه جزيره ي عربستان به هند، به پرتغاليان امکان تسلط و حکم فرمايي بر پادشاهان مسلمان « دکن» و راجاهاي « ويجانگر» در جنوب هند را مي داد.
او « گجرات» را از نزديک ديد و توصيف کاملي از مردم، آداب و رسوم آنان و همچنين تجارت پررونقشان ارايه نمود. اگرچه او همگي مسلمانان را با نام « مور» (10) ( در واقع به معني اعراب مراکشي) ذکر کرده، با وجود اين، آن ها را براساس قوميت به ترک، عرب، ايراني، خراساني و... تقسيم کرده است. در اين مورد او اصالت هندوان را به برهمن ها و راجپوت ها باز مي گرداند. او همچنين به بانيان هاي « جايني مذهب» (11) اشاره مي کند و علاوه بر آن، به تفاوت زبان هاي رايج ميان مسلمانان ساکن در « کامباي» اشاره کرده است.
توصيفات باربوسا از بنادر سواحل غرب هند، تجارت پررونق هند در زمان ورود پرتغالي ها به آنجا را تا حدود زيادي روشن مي کند. توصيفات او از شهر « ويجانگر»، افزايش وافر تجارت و روحيه ي تساهل و تسامح پادشاه آنجا را که منحصر به او بوده است، بسيار پراهميت و عامل رونق تجارت دانسته است.
از آنجا که اطلاعات باربوسا در مورد « بنگالا» براساس نوشته هاي ديگران است و مستقل نيست. اندکي تناقض آميز به نظر مي رسد. با اين حال، گزارش هاي باربوسا از نوع زندگي و فعاليت هاي تجاري بازرگانان مسلمان، بسيار مفيد است. عدم اشارت باربوسا به بازرگانان هندوي بنگالا به نظر مي آيد اين نظريه را که تجارت خارجي بنگالا به طور کامل تحت کنترل مسلمانان بوده است، تاييد مي کند. بازرگانان مسلمان بنگالي کشتي هاي بسياري داشتند. فعاليت هاي تجاري اينان غالباً شامل صدور پارچه هاي کتاني و شکر بود و تجارتي پررونق، به ويژه با حکومت هاي جنوب شرقي آسيا داشتند.
به طور کلي گزراش هاي باربوسا نه تنها براي مشاهده ي تجارت و رويدادهاي سياسي در طي دوره ي گذار مهم است، بلکه از نظر مطالعه ي جزييات نژادي که وي از منابع ديگر فراهم کرده، نيز پراهميت هستند. باربوسا در کتابش اطلاعات مفصل و پرجزئياتي در باب تجارت، آذوقه و منابع آب در بنادر و سواحل ثبت کرده است. او همچنين جزئياتي از رويدادهاي تاريخي را نوشته است که برخي از آن ها درباره ي بندر « ديو» (12) ( در سواحل شمال غربي هند)، تأسيس قلعه ي پرتغالي در کاليکوت، تصرف کشتي هاي هنديان و وقفه ي حاصله در تجارت هنديان با درياي سرخ از طريق کانال سوئز، نيز چگونگي فتح هرموز توسط پرتغاليان، برآمدن دولت صفوي در ايران و غيره است. او کمابيش به دقت، تاريخ حوادثي را که در سال 1514 .م اتفاق افتاده اند را مشخص کرده است. (13)
کتاب باربوسا به برخي زبان هاي اروپايي ترجمه و بارها چاپ شده است. يک نسخه از آن در کتاب راموزيو (14)، محقق ايتاليايي گنجانده شده بود که در سال 1560 م در ونيز به چاپ رسيد. همچنين يک نسخه ي خطي پرتغالي از اثر دوارته باربوسا در « ليسبون» يافت شد که در سال 1813 م چاپ شده بود. نسخه ي اسپانيايي آن در بروکلند و مونيخ منتشر شد. اين اثر براي اولين بار توسط لرد استنلي در 1865 در انجمن « هکليوت»(15) و براي بار دوم توسط ديمز (16) در سال 1918 از زبان پرتغالي به انگليسي ترجمه شد. ولي هنوز ترجمه اي فارسي از آن در دست نيست، از اين رو، نگارنده ترجمه ي آن را در دست دارد.
در نوشته ي حاضر قسمت هايي از کتاب مورد بحث که در باب احوال اجتماعي و اقتصادي و اوضاع تاريخي جزيره ي هرموز در آخرين روزهاي حيات ملوک هرموز است، به فارسي برگردانده شده و همزمان تلاش شده در حواشي و تعليقات، اطلاعات آن با منابع ايراني و اسلامي هم عصرش يا نزديک به زمان وي توضيح و مقايسه و مقابله شود. از اين رو براي حفظ رواني سخن و نيز براي پرهيز از مخدوش ساختن تصويري که باربوسا از هرموز ترسيم کرده است، تمامي تعليقات و توضيحات در پاورقي آمده است. تنها عناوين و زير عنوان هياي براي جدا کردن مطالب متنوع متن بدان افزوده شده است.

جزيره و بندر هرموز

طبيعت

باربوسا در توصيف هرموز دقت ويژه اي به طبيعت، معادن، منابع آب و محصولات و اقليم و حتي معماري خاص بناهاي جزيره داشته است: « در آن سوي دريا و فراتر از تنگه ي پارس ( تنگه ي هرموز)، در دهانه ي [ خليج فارس] جزيره ي کوچکي واقع است که شهر هرموز در آن قرار دارد. آنجا شهري کوچک، با چشم اندازي بس زيبا، با خانه هاي زيباي مرتفع سنگي سفيد کاري شده يا ساروجي است که يک رشته قنات ها ( آب انبار؟) در آن ها به چشم مي خورد. از آنجا که اين شهر بسيار گرم است، بادگيرهايي به روش خاص ساخته شده است. چنانکه هوا را از رأس خانه به قسمت هاي پايين تر خانه و اتاق ها هدايت مي کند. شهر در جايگاه و موقعيت [ جغرافيايي] بسيار عالي واقع شده و داراي خيابان ها و ميدان هاي عالي است. در بيرون شهر، در درون جزيره، کوه کوچکي قرار دارد که تمام آن صخره اي نمکي و گوگردي است. اين صخره ي نمکي توده اي بسيار عظيم و سفيد است که آن را نمک هندي (17) مي نامند. نمک صخره ي مذکور به طور طبيعي در آنجا استخراج مي شود و کشتي ها که از ديگر مناطق به هرموز وارد مي شوند، از نمک ها به جاي کيسه هاي شن و ماسه (18) و به عنوان وزنه ي تعادل در کف کشتي استفاده مي کنند؛ زيرا نمک در ديگر نقاط بسيار مي ارزد (19)»

تاجران هرموزي و صادرات و واردات

ساکنان جزيره و بندر هرموز، شامل ايرانيان و اعرابند. آنان به زبان عربي و ديگر زبان ها که فارسي (20) ناميده مي شود. سخن مي گويند. مردان و زنان اين جزيره بسيار سفيد چهره، زيبا روي و خوش اندامند. همچنين در ميان اهالي اين جزيره، مردم ديگري زندگي مي کنند که سياه پوستند و يا از ديگر ممالک عربي به هرموز آمده اند. اما مردم فارسي زبان، مردمي بسيار سفيد رو، فربه و اشرافي و بسيار مرفهند. آنان بسيار خوش گذرانند و ادوات موسيقي فراواني دارند. در ميان مردم انجا، تاجران زيادي زندگي مي کنند که داراي کشتي هاي متعدد هستند. زيرا شهر هرموز داراي بندرگاهي عالي است و کالاهاي متنوع بسيار در آنجا داد و ستد مي شود. کالاهاي بسيار به اين بندر وارد و از انجا به ديگر نقاط، خاصه به هند صادر مي شود. (21) تاجران از هند کالاهاي متنوعي که به طور کلي شامل ادويه، دارو، سنگ هاي قيمتي است يعني کالاهايي چون فلفل، زنجبيل، دارچين، ميخک، جوز هندي، فلفل دراز، چوب صبر زرد، چوب صندل، چوب سفيد، بلسم، تمر هندي، زعفران هندي، موم، آهن، شکر، برنج، کاکائو، ياقوت سرخ، ياقوت کبود، اقسام ياقوت از جمله ارغواني، زرد، سبز، گل سنبل، ظروف چيني، و گياه حس لبه وارد مي کنند که در ازاي اين کالاها سود بسياري حاصل مي کنند. همچنين انواع پارچه هايي به اسامي « سيناباسو» (22)، « چائوتارز (23)»، « مانوماس (24)» « دوگاساس»(25)، « سوراناتيس (26)»، از مملکت « کامباي»(27)، « چاول»(28)، « دابول»(29) و بنگال (30) به هرموز وارد مي شوند. اين پارچه ها در ميان اهالي براي [ توليد] کالاها و پيراهن بسيار ارزشمند است که توسط ايرانيان و اعراب قاهره، عدن و اسکندريه بسيار به کار مي رود. تاجران ايراني کالاهاي ديگري نيز همچون جيوه، شنگرف، گلاب، پارچه هاي ابريشمي و زربفت، پارچه هاي مخمل، پشمي، زبر و ابريشمي به شهر هرموز وارد مي کنند. علاوه بر آن، تاجران از طريق راه هاي زميني از چين و کاليکوت مقداري کالاف ابريشم عالي، مشک نادر مرغوب و ريواس به ايران و هرموز وارد مي کنند. آنان مقداري فيروزه از عراق (31)، و مقاديري زمرد سبز و سنگ لاجورد عالي از « عکر» (32) وارد مي کنند.
تاجران از بحرين و جلفار مرواريدهاي ريز و درشت، تعداد زيادي اسب از ممالک عربي و ايران به هرموز وارد مي کنند. آنان هر ساله از هرموز پانصد، ششصد و گاه تا هزار رأس اسب را به هند حمل مي کنند (33). کشتي هاي هرموزي مخصوص صدور اسب (34)، مقداري نمک، خرما، کشمش، گوگرد، و کالاهاي ديگري را نيز براي صدور بارگيري مي کنند که خوشايند هنديان است. (35)

صيد و تجارت مرواريد در قلمرو ملوک هرموز

جزيره ي هرموز تاجران بسياري از نواحي گوناگون جهان را به خود جلب مي کند. جزيره در ميانه ي دريا قرار دارد و کشتي هاي بسياري با کالاهاي فراوان به سوي اين جزيره دريانوردي مي کنند . در اين جزيره و نواحي مجاورش مروايد فراواني صيد و توليد مي شود. هرموزيان مرواريدها را در همان جزيره صيد مي کنند. ساکنان جزيره از آن سود بسياري حاصل مي کنند. ملک نيز از اين جزيره و ديگر جزاير درآمد سرشاري حاصل مي کند. تاجران هرموزي براي خريد مرواريد به جزيره بحرين مي روند و مرواريدها را به هند و ديگر مناطق و همچنين به مملکت « نارسينگ ها» صادر مي کنند که در آنجا تجارت پرسودي دارد. تاجران براي خريد مرواريد علاوه بر هرموز، به ساير مناطق ايران و به سواحل عربستان نيز سفر مي کنند. مرواريد در سراسر خليج فارس صيد مي شود (36)، اما در هيچ جا به اندازه ي بحرين به اين فراواني مرواريد صيد (37) نمي شود. (38)
باربوسا در جايي ديگر ارزش سالانه ي تجارت مرواريد در جزيره ي هرموز را معادل 500 هزار مسکوک طلاي قديمي ثبت کرده است. همچنين گاهي هر مغاض (39) براي امير هرموز تا 4000 سکه ارزش داشته است. سود انحصاري صيد مرواريد متعلق به امير هرموز بود. (40)

پوشاک و خوراک هرموزيان

مردم مسلمان هرموز بس خوش جامه اند. آنان لباس هاي بسيار بلند و سفيدي مي پوشند که [ شامل] پيراهن کتاني مرغوبي با شلوارهاي کتاني عالي است بر روي آن عباهاي بس فاخر ابريشمي و پشمي در بر مي کنند. دستارهاي مخملي ظريف و بسيار فاخري به کمر مي بندند و خنجرهايي مرصع به سيم و زر در ميان آن مي نهند. هر يک از مردان هرموزي برحسب طبقه ي اجتماعي خود، خنجرهاي کوتاه سنگين وزن مرصع به سيم و زر به کمر مي بندند. (41)
[ سپاهيان] علاوه بر خنجر، سپر گرد بزرگي با تزيينات زيباي سيمين، و کمان هاي ترکي مصور زراندود با رنگ هاي زيبا، و زه هاي نقره اي در دست مي گيرند. کمان هاي ايشان از چوب هاي محکم و شاخ گاو ساخته مي شود. خاصه آنکه ايشان در تيراندازي بسيار ماهرند. آنان جنگ افزارهاي مذکور را تا دوردست ها با خود حمل مي کنند. آنان انواع تبرزين هاي بسيار خوش ساخت و ميناکاري شده را نيز به کار مي گيرند.
هرموزيان مردمي دوست داشتني و در روابطشان با ديگران بس مؤدبند. غذاي مردم آنجا شامل گوشتي بسيار عالي است که در پخت آن مهارت کامل دارند. در هرموز نان گندم، مقادير فراواني برنج عالي، و غذاهاي گوناگون ديگري مهيا است. گفته اند که هرموزيان به شيوه هاي گوناگون نگهداري و محافظت از ميوه ها و ديگر محصولات تازه مهارت دارند. آنان محصولات گوناگوني چون سيب، انار، هلو، زردآلو، انجير، بادام، خربزه، تربچه ي سالاد و همه ي چيزهاي ديگر که در اسپانيا هم يافت مي شود را بدين طريق محافظت مي کنند. گونه هاي مختلف خرما، و ساير خوردني ها و ميوه هايي که در ديگر مناطق يافت نمي شود، همه روزه به هرموز وارد و مصرف مي شود.
هرموزيان آب را با ظروف مخصوصي خنک مي کنند و براي اين منظور و خنک ماندن و ماندگاري خنکي آب، روش هاي متنوعي را به کار مي گيرند. (42) همگي اشراف و تاجران شريف هميشه در هر کجا که مي روند چه در خيابان و چه در مکان هاي عمومي و چه در جاده ها، غلامي در ملازمت خويش دارند که قمقمه ي سفالين آبي رنگ با کف نقره اندود حمل مي کند، همچنين فنجاني نقره به همراه مي برند که تا حدودي بيانگر تنعم و آسايش مردم ثروتمند هرموز است، همگي اشراف و تاجران هرموزي را باغ ها و مزرعه ها است. آنان در بعضي ماه هاي سال براي خوش گذراني به املاک خويش مي آيند.
چنانکه گفته شد، هرموزي شهري بسيار ثروتمند است و هرگونه آذوقه اي در آنجا به وفور يافت مي شود اما همه چيز در آنجا بسيار گران است. تمامي آذوقه و توشه از ايران و عربستان به جزيره ي هرموز وارد مي شود زيرا در جزيره ( ص43) چيزي جز نمک به دست نمي آيد. حتي هيچ آبي براي نوشيدن يافت نمي شود. چنانکه آنان آب آشاميدني را روزانه با قايق هايي از نواحي [ داخلي] ايران و ديگر جزاير هم جوار (43) به هرموز مي آورند. (44) با اين همه درميدان هاي هرموز همه چيز يافت مي شود و کالاها و آذوقه ي بسيار به فروش مي رسد. فروشندگان هرموزي براي فروش همه چيز را وزن مي کنند و اين کار با نظم و ترتيب و به طور سخت گيرانه انجام مي شود. زيرا محتسبان کسي را که در وزن تقلب کند يا به بهايي بيش از قيمت هاي تعيين شده بفروشد، به شدت مجازات مي کنند. آنان حتي گوشت پخته و کباب شده را هم وزن کرده و مي فروشند. همچنين همه ي مواد غذايي پخته را براي فروش وزن مي کنند. اين امور چنان به درستي و پاکيزه انجام مي شود که بسياري از مردم در منازل خود آشپزي نمي کنند، بلکه طبق عادت در ميدان ها غذا مي خورند. (45)

قلعه و شاه نشين هرموز

ملک همواره در شهر هرموز به سر مي برد. او در آنجا تعدادي کاخ هاي زيبا و يک قلعه ساخته است که محل اقامت او و جايي براي نگهداري خزانه اش است. دربار ملک در آنجا قرار دارد و رؤسا يا قضات را براي تمام ايالت هايش در آنجا تعيين مي کند. در واقع رؤسا و اشراف هرموز هستند که به همه ي امور رسيدگي مي کنند. او در هيچ کاري دخالت نمي کند و تنها به تفريح مي پردازد و در قدرت دخالت نمي کند، وگرنه اشراف و روساي هرموز، بلافاصله چشم هاي او را از حدقه درمي آوردند و از او و همسرش در خانه اي نگهداري کرده و در تنگنا قرار مي دادند، سپس يکي از پسرانش يا شخص ديگري از خانواده اش را که مناسب تر بود به جاي او قرار مي دادند تا گروه بتوانند تمام قلمرو و سرزمينش را به صورتي ايمن و صلح جويانه به نام او اداره کنند. در طول دوره ي رشد ورثه ي او مورد احترام هستند تا زماني که به اندازه اي رشد کنند که بتوانند حکومت کنند و امور را اداره نمايند. اگر اشراف و رؤساي هرموز احساس کنند که اين افراد [ ورثه] مي خواهند در امور دخالت کنند، آن ها را بازداشت مي کنند و چشمانشان را از حدقه درمي آوردند و آن ها را در خانه اي نگهداري مي کنند، به گونه اي که هميشه ده دوازده نفر از اين مردان نابينا وجود دارند. کساني که حکومت مي کنند نيز همواره اين ترس و نگراني را به همراه خود دارند. رؤسا و اشراف هرموز، غذاي افراد نابينا، زنان و همسرانشان را تهيه مي کنند. ملک هرموز تعداد زيادي افراد مسلح و مردان درباري دارد که به او خدمت و از او حافظت مي کنند و حقوق و مواجب بسيار خوبي دريافت مي کنند. محافظان همواره در درون دربار مسلح هستند و زماني که نياز باشد، آنان تعدادي از نيروهاي خود را به مرزها مي فرستند.» (46)

سکه ها و نظام مالي در هرموز

« هرموزيان سکه هاي زرين و سيميني در شهر خويش [ هرموز] ضرب مي کنند. آنان سکه هايي زرين موسوم به صرافين (47) ضرب مي کنند که هر کدام به اندازه ي سيصد مراودي (48) ارزش دارند. بيشتر سکه هاي مذکور نيمه (49) هستند که ارزش آن ها صد و پنجاه [ مراودي] است و شبيه سکه هاي ما است. اما هر دو طرف آن داراي کتيبه هاي اسلامي - عربي (50) است. ساير سکه ها مانند « فانون کاليکوتي (51)» است ليکن حروف اسلامي - عربي دارند که ارزش آن ها برابر با پنجاه « مراودي» (52) است آن ها « تنگه» ناميده مي شوند. جنس سکه ها از نقره هاي مرغوب، و عيار آن ها دوازده دينار است. از اين پول مقادير زيادي از جنس طلا و نقره وجود دارد که مقداري از آن به هند صادر (53) مي شود (54)».

پرتغاليان در هرموز: رويارويي « آلبوکرک» و « روسا» در آخرين روزهاي حکومت ملوک هرموز

يک ناوگان پرتغالي به مملکت هرموز آمد که کاپيتان بزرگ (55) آن آلفونسو آلبوکرک نام داشت. او کسي بود که تلاش مي کرد با ملک هرموز به تفاهم برسد. اما مسلمانان ( هرموزيان) موافقت نکردند. بدين دليل آلبوکرک جنگي را عليه تمامي بنادر آنان آغاز و آسيب بسياري به آن ها وارد کرد. در نهايت آلبوکرک با ناوگان تحت فرمان خويش به هرموز رسيد و در آنجا جنگ بزرگي رخ داد. او کشتي هاي بزرگ و فراواني داشت که حامل تعداد زيادي مردان مسلح کارآزموده بود. کاپيتان مذکور در آن جنگ ناوگان مسلمانان را شکست داد، بسياري از آنان را کشت و کشتي هاي آنان را غرق کرد. نيروهاي پرتغالي تعداد زيادي از کشتي هاي آنان را که در بندرگاه بودند، سوزاندند و در امتداد ساحل شهر غرق کردند (56). هنگامي که ملک و رؤساي هرموز چنين خسارات وسيعي از مردم و کشتي ها را ديدند و براي نجات خويش کاري از دستشان برنمي آمد، به آلبوکرک پيشنهاد صلح دادند. او اين پيشنهاد را به شرط اجازه ي ساخت دژي پرتغالي در انتهاي شهر پذيرفت. بدين ترتيب کار ساخت قلعه آغاز شد. پس از مدتي مسلمانان پشيمان گشتند و مانع ساخت قلعه شدند. در نتيجه پرتغالي ها دوباره عليه مسلمانان وارد جنگ شدند؛ آسيب هاي بسياري را به آنان وارد، و بسياري از ايشان را سلاخي کردند. در نهايت ملک هرموز خراج گزار (57) پرتغاليان، و ملزم به پرداخت پانزده هزار سکه ي زرين غرامت شد (58). پس از چند سال، ملک و رؤساي هرموز سفيري به همراه نامه ها و پيشنهاد خدمت به شاه پرتغال ارسال کردند. (59) در پاسخ اين واقعه کاپيتان مذکور [ آلبوکرک] با ناوگان مجهزي به هرموز بازگشت. هرموزيان در آن شهر او را [ به ناچار] با کمال آرامش و صلح جويي پذيرفتند. بلافاصله او را اجازه ي ساخت قلعه دادند و بدين منظور مکاني را در اختيارش نهادند، که اتفاقاً همان محلي بود که پيش تر پرتغاليان کار ساخت قلعه را در آنجا آغاز کرده بودند. آلبوکرک دستور داد که قلعه به طور باشکوهي ساخته شود. در همان زمان ملک هرموز که مسلان و بسيار جوان بود (60) تحت نفوذ رئيس قرار داشت و چنان بي اختيار بود که جرأت نمي کرد به طور مستقل کاري انجام دهد. اما در آن زمان طي فرصتي، مخفيانه در مورد آزادي بسيار محدود و اختيارات اندکش با آلبوکرک گفت و گو کرد و از اينکه رؤسا او را همچون اسيري نگاه داشته، حکومت را که متعلق به اوست با اعمال زور در اختيار خود گرفته اند، سخن گفت. ديگر آنکه به نظر مي رسيد که آنان در حال مبادله ي نامه هايي با شيخ اسماعيل (61) هستند تا آن سرزمين [ هرموز] را در اختيارش قرار دهند. (62) آلبوکرک اين امر را مخفي نگاه داشت؛ و در عين حال تصميم گرفت که جلسه اي رسمي با حضور ملک برپا کند. رؤسا و ملک موافقت کردند که اين جلسه در خانه اي بزرگ در نزديکي ساحل دريا انجام شود. در موعد مقرر براي جلسه، آلبوکرک همراه با ده پانزده نفر ديگر وارد خانه شدند و طبق توافقي که قبلاً با يکديگر کرده بودند، در خانه موضع گرفتند. سپس ملک هرموز به همراه رئيس و تعداد زيادي از افرادش به آن خانه آمدند. ملک نيز ده دوازده نفر از افراد سرشناس را با خود همراه کرده بود. سپس در آن خانه بسته شد و با دقت مورد محافظت قرار گرفت. در آن هنگام آلبوکرک دستور قتل رئيس را صادر کرد. بدين ترتيب رئيس در حضور او با ضربه هاي خنجر به قتل رسيد. (63) آلبوکرک به ملک هرموز گفت: « سرورم بيمناک مباش! اين کار را براي اين انجام مي دهم که حضرتتان فرمانرواي مطلق باشيد». گرچه کساني که در بيرون خانه بودند، صدا را شنيدند و آشوبي را آغاز کردند. اينان وابستگان، خدمتکاران و دوستان رئيس مذکور بودند که تعدادشان فراوان بود و همگي مسلح بودند؛ به گونه اي که آلبوکرک مجبور شد تا شخصاً ملک را مورد محافظت قرار دهد. ملک و آلبوکرک هر دو در حالي که مسلح بودند، به پشت بام خانه رفتند تا ملک با سخنان خود آنان را آرام سازد. ملک با هواردان رئيس سخن گفت، اما کاري از پيش نبرد. آنان در مقابل، از ملک خواستند برادر و فرزندش را به آنان تحويل دهد. در نتيجه، آنان به محل کاخ ملک رفتند و اعلام کردند که قصد دارند فرد ديگري را به عنوان ملک خود به قدرت برسانند. آلبوکرک سعي داشت تا بر طرفداران رئيس مقتول مسلط شود. بنابراين به همراه ملک هرموز بخشي ازروز را در خانه ماندند و ملک کوشيد تا آنان را بيرون کند. آلبوکرک نيز کوشيد آنان را به قواي قهريه به قتل برساند يا آنکه دست کم ايشان را از قلعه براند. در نهايت، آننن چون با ملک و آلبوکرک مواجه شدند که مصمم بود بر آنان حمله کند، بر آن شدند تا دژ را به ملک تحويل دهند. اما زماني که اين امر اتفاق افتاد، ملک دستور داد آن ها به همراه خانواده هايشان فوراً از [ هرموز] تبعيد شوند. آن کار انجام شد و آنان به مناطق داخلي ايران تبعيد شدند.
آلبوکرک پيروزمندانه ملک را به همراه تعداد زيادي اعم از ايراني و پرتغالي، از درون خانه خارج ساخت و آن ها را به سوي کاخ هدايت کرد و ملک را به دست رئيس ديگري (64) سپرد. سپس او کاخ و شهر را به ملک تسليم نمود و از رئيس خواست با ملک به احترام رفتار کند و اجازه دهد که آنگونه که مي خواهد بر قلمروش حکمراني کند و همچون ديگر حاکمان مسلمان، تنها به او مشاوره دهد. بدين طريق آلبوکرک در واقع ملک را آزاد ساخت. سپس آلبوکرک در آن دژ را ترک نمود. او ملک هرموز را در حالي در قلعه اي باقي گذاشت که يک کاپيتان (65) و بسياري از نيروها و کشتي هاي پرتغالي در اطراف آن قرار داشتند تا به ملک خدمت کنند. ملک نيز بدون مشورت کاپيتان قلعه، هيچ اقدامي نمي کرد، زيرا او تابع شاه پرتغال به حساب مي آمد و مناطق تحت امرش، بخشي از قلمرو شاه پرتغال به شمار مي رفت.
آلبوکرک پس از آنکه همه ي امور را سامان بخشيد و تحت فرمان خود درآورد، مردم شورشي را از جزيره و تمام توابعش بيرون رانده و به آنان هشدار داد که اگر دوباره به آنجا بازگردند، آن ها را مي سوزاند. ملک هرموز از اين واقعه احساس رضايت مي کرد. او دستور داد تا تمامي حاکمان [ و فرزندان آنان] را که نابينا شده بودند و تعدادشان به سيزده يا چهارده نفر مي رسيد و هنوز در شهر [هرموز] بودند، با کشتي بزرگي به هند بفرستند، و آنان را در « گوا» پياده کنند و نگاه دارند؛ جايي که او براي آن ها تدارکاتي را فراهم ديده و خرج آن ها را از درآمد و عايدي خودشان تأمين کرد تا در آنجا به زندگي خود ادامه دهند. بدين طريق آنان تا زمان مرگ در آنجا ماندند و بدون هيچ مزاحمتي براي ملک هرموز در گواه در صلح و آرامش زيستند. (66)

برآمد

تصوير شفاهي که باربوسا از حيات اجتماعي درخشان و رونق اقتصادي هرموز ارائه مي دهد با اوضاع پريشان سياسي که در دربار ملوک هرموز حاکم بود و نوسان قدرتي که ميان سران آن با ملک جريان داشت، هيچ تناسبي ندارد، حتي در تضاد است. در هر حال با توجه به تصويري که باربوسا در مطالب خود در باب هرموز آورده است، گويي لطمه ي چنداني به تجارت دريايي اقيانوس هند و خليج فارس وارد نشده است، جز آنکه سود تجارت، همچون معادلات قدرت در منطقه به نفع پرتغاليان چرخيده و در چنگ ايشان قرار گرفته بود.
تنوع و حجم کالاهاي صادر و وارد اقاليم گوناگون در هرموز، سکه هاي پرعيار داخلي و رواج پول هاي رايج تجارت بين المللي، تنوع اقوام و تاجران ملل و فرهنگ هاي گوناگون، سطح زندگي عالي مردم هرموز، خوراک و پوشاک فاخر و خانه ها و سراهاي زرنگار هرموزيان، املاک، وسعت و بهاي باغ ها و سراهايي مخصوص تفريح و خوش گذراني هرموزيان، و بالا رفتن سطح قيمت آب و آذوقه ي غالباً وارداتي هرموز، تصويري از ثروت و سطح زندگي عالي مردمان جزيره را نشان مي دهد.
اين مطلب روزگار اوج شکوفايي و رونق جزيره ي هرموز را به عنوان مرکز اصلي تجارت دريايي و تبادل بين المللي کالا در نيمه ي غربي اقيانوس هند نشان مي دهد. ليکن اين وضع که با شبکه هايي از روابط و نمايندگي هاي تجاري هرموز در سراسر سواحل نيمه ي غربي اقيانوس هند، براساس همکاري، شراکت، تقسيم کار، تفاهم و اعتماد و انحصار هرموزيان ايجاد شده بود، با سلطه ي پرتغاليان، به گفتمان تازه اي بدل شد که مبناي آن مداخله ي استعمارگران، توسل به قواي قهريه، اصالت دادن به سرازير کردن سود حاصل از تجارت دريايي به خزانه ي ليسبون بود؛ گفتماني که تولد سياست تجاري مرکانتيليسم را زمينه سازي مي کرد و نظام و شبکه ي تجاري جديد و وسيع تري را به مرکزيت پرتغال، جايگزين شبکه هاي تجارت سنتي هرموز کرد که سود حاصل از تجارت منجر به توسعه ي منطقه نمي شد.
کتابنامه :
1- ابن اخوه: معالم القربه في احکام الحسبه ( آيين شهرداري، در قرن هفتم)، ترجمه ي جعفر شعار، تهران: بنياد فرهنگ ايران، 1347.
2- ابن بطوطه: سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه ي محمد علي موحد، چاپ ششم، تهران: آگه، 1376.
3- ابن ماجد، شيخ شهاب الدين احمد السعدي بندر کنگي: الفوائد في اصول علم البحر و القواعد ( آئين نامه - هاي دريانوردي در اقيانوس هند و خليج فارس)، ترجمه ي احمد اقتداري، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1372.
4- الادريسي، شريف: نزهه المشتاق، تصحيح فواد سزگين، فرانکفورت: معهد تاريخ العلوم العربيه و الاسلاميه، 1992.
5- اصطخري، ابراهيم بن محمد: المسالک و الممالک، تصحيح ايرج افشار، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347.
6- اقبال آشتياني، عباس: مطالعاتي در باب بحرين و جزاير و سواحل خليج فارس، تهران: اساطير، 1384.
7- بکران، محمد بن نجيب: جهان نامه، به کوشش محمد امين رياحي، تهران: ابن سينا، 1342.
8- جوهري نيشابوري، محمد ابي البرکات: جواهرنامه ي نظامي، به کوشش ايرج افشار و با همکاري محمدرسول دريا گشت، تهران: ميراث مکتوب، 1383.
9- سيرافي، سليمان تاجر: سلسه التواريخ، يا اخبار الصين و الهند، با گردآوري و اضافات ابوزيد حسن سيرافي، ترجمه ي حسين قره چانلو، تهران: اساطير، 1381.
10- شبانکاره اي ، محمد: مجمع الانساب، تصحيح ميرهاشم محدث، تهران: اميرکبير، 1362.
11- شيرازي، وصاف الحضره: تاريخ وصاف الحضره ( تجزيه الامصار و تزجيه الاعصار)، به اهتمام محمد مهدي اصفهاني، تهران: کتابخانه ي ابن سينا و جعفري تبريزي، 1338.
12- قائم مقامي، جهانگير: اسناد فارسي، عربي و ترکي در آرشيو ملي پرتغال درباره هرموز و خليج فارس، جلد يکم - مدخل، تهران: 1345.
13 قائم مقامي، جهانگير: « مهرها، توشيح ها و طغراهاي ملوک هرموز»، بررسي هاي تاريخي، مراد - شهريور، شماره ي 3، سال هشتم، 1352.
14- القاشاني، ابوالقاسم عبدالله بن محمد: تاريخ اولجايتو، به اهتمام مهين همبلي، تهران: علمي و فرهنگي، چاپ دوم، 1384.
15- کاتبي، سيدعلي: مرآت الممالک، ترجمه ي محمود تفضلي و علي گنجه لي، تهران: چاپخانه زر، 1355.
16- کاوتس، رالف و پتاک، رودريش: هرموز در منابع دوره هاي يوان و مينگ، ترجمه ي مهرداد وحدتي، تهران: مرکز نشر دانشگاهي، 1383.
17- مارکوپولو: سفرنامه مارکوپولو، ترجمه ي منصور سجادي و آنجلا دي جواني رومانو، تهران: گويش، 1363.
18- جنگنامه کشم، و جرون نامه، از مؤلفي ناشناخته، تصحيح و تحقيق محمدباقر وثوقي و عبدالرسول خيرانديش، تهران: ميراث مکتوب، 1384.
19- مستوفي قزويني، حمدالله: تاريخ گزيده، تصحيح عبدالحسين نوايي: تهران: اميرکبير، چاپ دوم، 1362.
20- مقدسي، ابوعبدالله: احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم، ترجمه ي علي نقي منزوي، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ايراني، 1361.
21- يوناني، هردوت: تواريخ، کتاب چهارم ( ملپومنه)، ترجمه و حواشي ع. وحيد مازندراني تهران: فرهنگستان ادب و هنر، 1356.
22- همداني، رشيدالدين فضل الله: جامع التواريخ ( تاريخ هند و سند و کشمير)، تصحيح محمد روشن، تهران: ميراث مکتوب، 1384.
23- يغمائي، « بحرين»، مجله يغما، تهران: چاپخانه ي مجلس، شماره ي نهم، سال پنجم، آذر 1331.
24- Barbosa Duarte: A description of the coasts of east Africa and Malabar, Translation and annotation by Henry E. J. Steanley, London: Hakluyt Society.
25- Nikitin, Athanasius: "The travels of athanasius Nikitin of Twer: Voyage to India". India in the fifteenth century, Trans. And edit: R. H. Major, London: Hakluyt Society, 1994.
26- Pordenone, Odric: The eastern parts of world described, Henry Yule and Henri Cordier, Munshiram Manoharlal, New Delhi, 1998.
27- Teixira. pedro: The travels of Pedro Texira with his Kings of Harmuz and Extracts from His. "Kings of Persia", Trans and ed. william f. Sinclair, London: Hakluyt Society, 1902.

پي نوشت :

1- کارشناس ارشد تاريخ اسلام.
2- Barbosa, Duarte: A description of the coasts of east Africa and Malabar, Translation and Annotation by Henry E.J. Steanley, London: Hakluyt Society 1865.
نوشته حاضر براساس نسخه ي تصحيح شده ي استنلي است که دسترسي به آن را مديون محبت استاد ارجمندم جناب آقاي دکتر محمد باقر وثوقي هستم که سخاوتمندانه آن را در اختيارم گذاشت.
3- Cochin.
4- Duke of Braganca.
5- Goncalo Gil Barbosa.
6- Pedro Alvarez Cabral.
7- Francisco D 'Albuquerque.
8- Fernao de Magelhas (Ferdinand Magellan).
9- Barbosa, Duarte: A description of the coasts of east Africa and Malabar, Translation and annotation by Henry E. J. Steanley, London: Hakluyt Society, 1865.
10- Moor.
11- Jain Banians.
12- بندر « ديو»(Diu): از بنادر مهم شبه جزيره ي « کاتياوار» در سواحل شمال غربي هند و در مجاورت ولايت سند قرار داشت. اين بندر نقش تاريخي مهمي را در روابط و تجارت ميان هند و خليج فارس ايفا کرده است.
13- Barbosa, p ii.
14- Ramusio 's Italian.
15- Barbosa Duarte: A description of the coasts of east Africa and Malabar, Translation and annotation by Henry E. J. Steanley, London: Hakluyt Society, 1865.
16- M. L. Dames.
17- باربوسا يادآوري مي کند که اين صخره ي نمکي مشهور به « نمک هندي» است اما هيچ گونه دليلي براي اين وجه تسميه ذکر نکرده است. به نظر مي رسد يکي از دلايل اين نام گذاري، صادرات نمک از هرموز به هند در حجم فراوان بوده است. چنانکه تاجران آن را در هند فروخته و سود فراواني مي کردند.
18- تاجران از جزيره ي هرموز نمک را احتمالاً در کيسه مي ريختند و از آن به عنوان وزنه اي براي حفظ توازن کشتي استفاده مي کردند. چنانکه کشتي ها در مسير هرموز به هند براي ايجاد توازن در کشتي از نمک و در مسير بازگشت از برنج هندي استفاده مي کردند و پس از رسيدن به مقصد سود فراواني از اين دو کالا نصيبشان مي شد. چنانکه وي در جايي از کتابش به صادرات برنج از منطقه ي باندا در طول ساحل مالابار به « ديو»، « عدن» و « هرموز» خبر مي دهد.
(Barbosa op.cit. p. 74)
19- Barbosa, op.cit. p 41.
20- باربوسا در جايي ديگر از کتابش نقل کرده است که مردم در جزيره ي هرموز به زبان فارسي و عربي صحبت مي کنند (Barbosa, op.cit. p.90) احتمالاً منظور وي از زبان هاي فارسي، لهجه هاي گوناگون ايرانياني است که در جزيره ي هرموز حضور داشتند.
21- باربوسا در اينجا مي نويسد که هرموز انبارگاه و محل توزيع کالاهاي نواحي مختلف جهان بوده است.
22- sinabasos.
23- Chautars.
24- Mamonas.
25- Dugasas.
26- Soranatis.
27- Cambay.
28- Chaul.
29- Dabul.
30- Bangala.
31- Babilionia.
32- در اصل متن واژه به شکل Acar آمده است، که معلو م نيست منظور Accra، پايتخت کشور غنا است يا « عکا» که از دروازه هاي صدور فيروزه ي ايراني به اروپا و جهان مديترانه اي بود مقصود از عکاي دوم همان شهر مشهور عکا از سرزمين شام است که از مقصدهاي جاده ابريشم و محل اتصال اين مسير با راه ادويه بود.
33- از آنجا که آب و هواي هند و همچنين ناآگاهي هنديان در مورد چگونگي تيمارداري اسب باعث مي شود تا هنديان هر ساله چندين صدر رأس اسب به هند وارد کنند و تاجران ايراني از اين طريق سود سرشاري حاصل مي کردند. باربوسا در جايي ديگر از کتاب خود به واردات اسب از هرموز به « کمبا» ي عمر کوتاه اسبان، و سود سرشار آن اشاره مي کند. (Barbosa, op. cit. p.90) سرزمين هندوستان به چند دليل گريزي از واردات اسب نداشت. علاوه بر فتوحات سلاطين مسلمان هند در شبه قاره ي پهناور هند، که نياز به سواره نظام و اسب به طور فزاينده ي وجود داشت، کشته شدن و به غنيمت رفتن اسبان يا رم کردن و گريختن اسب ها که به ديدن فيل عادت نداشتند؛ نامتناسب بودن هواي مرطوب هند براي حيوانات خشکي پسندي چون اسبان نواحي مذکور، تغذيه ي اسب و حتي فقدان علوفه ي مناسب ( جو) براي اسب در هند و در عوض تغذيه ي نامناسبي چون نخود پخته و روغن و ارزن ( شيرازي، وصاف الحضره: تاريخ وصاف ( تجزيه الامصرا و تزجيه الاعصار)، به اهتمام محمد مهدي اصفهاني، تهران: کتابخانه ي ابن سينا و جعفري تبريزي، 1338، ص 302)؛ نا آشنايي هنديان با شرايط سواري، نگهداري، نعل کوبي ( ابن اخوه: معالم القريه في احکام الحسبه ( آيين شهرداري در قرن هفتم)، ترجمه ي جعفر سرشار، تهران: بنياد فرهنگ ايران، 1347، صص 158-154) عواملي بودند، که هند را وادار به واردات اسب مي کرد.
34- گرچه سابقه ي نقل و انتقال اسب با کشتي در درياها به زمان لشگرکشي هاي خشايار شاه هخامنشي مي رسد، اما بنا به مندرجات منابع اين حمل و نقل جنبه ي نظامي و غيرتجاري داشته است. ( يوناني، هرودت: تواريخ، کتاب چهارم (ملپومنه)، ترجمه و حواشي ع. وحيد مازندراني، تهران: فرهنگستان ادب و هنر، 1356، صص 382-381) در قرن چهارم هجري تقريباً براي نخستين بار ابوزيد سيرافي به کمبود اسب در هند اشاره کرده است، اما در منابع سخني در مورد حمل و نقل اسب و تجارت اسب نيامده است ( سليمان تاجر، سيرافي: سلسله التواريخ، يا اخبار الصين و الهند، با گردآوري و اضافات ابوزيد حسين سيرافي، ترجمه ي حسين قره چانلو، تهران: اساطير، 1381، ص 85 و 143) اما مارکوپولو در قرن هفتم هـ. ق در سفر به هند در شهر « کايل»، کويلوم ( کولم)، مليبار، تانا، کشتي هاي حامل اسب را ديده و در مورد ايالت تانا مي نويسد: « تجار اسب هاي زيادي را براي فروش حمل مي کنند، آن طور که کمتر کشتي اي مي توان يافت که در آن اسب براي فروش نباشد» ( ر.ک مارکوپولو: سفرنامه مارکوپولو، ترجمه ي منصور سجادي و آنجلا دي جواني رومانو، تهران: گويش: 1363، ص 213). منابع چيني درباره ي کشتي هاي اسب کش مي نويسند: هر کشتي دو يا سه عرشه داشت و براي ساخت انبارهاي متقابل در آن از الوار استفاده مي شد. سپس در انبار تحتاني کندر قرار مي گرفت تا به مثابه وزنه ي تعادل عمل کند. در قسمت فوقاني چند صد اسب حمل مي کردند. معمولاً قد اين اسب ها به بيش از دو متر مي رسيد سپس اسب هايي را که براي فروش به هند حمل مي کردند، روي آن ها قرار مي داند ( کاوتس، رالف و رودريش، پتاک: هرموز در منابع دوره هاي يوان و مينگ، ترجمه ي مهرداد وحدتي، تهران: مرکز نشر دانشگاهي، 1383، ص 25-24).
35- Barbosa, op.cit. p.41-42.
36- بنا به نوشته ي منابع، سواحل خليج فارس همچون کيش، بحرين ( اوال)، قلهات، صحار، رسوتاي دمام، خارک، مسقط، قلزم جولد، قطيف، و سرخيمه محل هاي مناسب براي غوص مرواريد بودند ( ر.ک: اصطخري، ابراهيم بن محمد: المسالک و الممالک، تصحيح ايرج افشار، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347، ص 28، مقدسي، ابوعبدالله: / احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم، ترجمه ي علي نقي منزوي، ج1، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ايراني، 1361، ص 143؛ الادريسي، شريف: نزهه المشتاق، صحيح فواد سزگين، ج1، فرانکفورت: معهد تاريخ العلوم العربيه و الاسلاميه، 1992، ص 157؛ بکران، محمد بن نجيب، جهان نامه، به کوشش محمد امين، تهران: ابن سينا، 1342، ص 93؛ جوهري نيشابوري محمد ابي البرکات، جواهر نامه ي نظامي، به کوشش ايرج افشار و با همکاري محمد رسول دريا گشت، تهران: ميراث مکتوب، 1383، ص 146 و 148).
37- جزيره ي بحرين به خاطر کميت و کيفيت مرواريدهايش در خليج فارس معروف بود. در کيش و بحرين، در سال دو بار امکان صيد مرواريد وجود داشت. کاشاني بهترين زمان غوص مرواريد را سالانه دو ماه دانسته است. يعني در هنگامي که آفتاب در برج سرطان و اسد بود. زيرا به دليل گرما و عمق کم آب، کوسه ماهي ها به قعر دريا مي رفتند ( القاشاني، ابوالقاسم عبدالله بن محمد: تاريخ اولجايتو، به اهتمام مهين همبلي، چاپ دوم، تهران: علمي و فرهنگي، 1384، ص 89) تکشيرا چگونگي و زمان مناسب غوص مرواريد در بحرين را چنين توصيف کرده است: « عمليات غوص در بحرين در يک صخره در عمق 12 تا 15 متري انجام مي شود، که آغازش از ماه جولاي بود و در ماه آگوست نيز ادامه مي يافت. سپس 200 کشتي تجاري براي خريد مرواريد در محل غوص هاي مرواريد گرد مي آمدند، که 100 فروند از آن ها بحريني، 50 فروزند جلفاري و 50 فروند ديگر از نخيلو بودند» ( ر.ک:
Teixira, pedro: The travel of Pedro Texira with his Kings of Harmuz and Extracts from His « Kings of Persia». Trans and ed. william f. Sinclair, London: Hakluyt Society; p.174)
همچنين مستوفي روايت کرده است که با کيفيت ترين مرواريد در سواحل جزيره ي کيش تا خاک صيد مي شد. ( مستوفي قزويني ، حمدالله: نزهه القلوب، تصحيح گي لسترنج، تهران: دنياي کتاب، 1362، ص 234).
38- Barbosa, op.cit. p.37-38.
39- « مغاص» محلي نيمه عميق ( حدود 15 تا 20 متر)، غالباً در کنار چشمه ي آب شيرين در کف دريا است که به سبب شرايط محيطي و تابش آفتاب، نرم تنان ( صدف هاي) خاصي در آنجا پرورش يافته، مرواريد را درون خود جاي مي دهند، مشهورترين مغاص هاي اقيانوس هند در « تنگ معبر» ( در شمال سيلان و جنوب هند) و در خليج فارس ( بحرين، سواحل بندر لنگه و جزيره ي کيش) بودند.
40- Barbosa, op.cit. p.176.
41- پوشاک نسل قديم هرموز و خاصه پوشاک مردم عمان امروزه نيز شامل پيراهن هاي بلند موسوم به « دشداشه» با دستارهاي ابريشمين و خنجرهاي سيمين است. در فرهنگ پوشاک عماني هنوز نوع و قيمت خنجري که به کمر مي بندند، پايگاه و نفوذ اجتماعي حاملانش را نشان مي دهد.
42- تا دهه هاي اخير سفالينه هاي مخصوصي موسوم به « حب» و « حبانه» در جنوب ايران استفاده مي شد که به روش ته نشيني و جذب ناخالصي و گرماي آب از طريق بدنه ي آن و نيز از روشي شبيه به تعريق بدن انسان، و مجاورت با باد، آب را خنگ و گوارا مي کرد.
43- يکي از اين جزاير، جزيره ي بحرين بود. چنان که ابن ماجد نام ديگر بحرين را « اوال» نوشته که داراي محل هاي آب شيرين بوده است. بنا به روايت ابن ماجد در آن جيزره ي محلي به نام « القصاصير» وجود داشته که دريانوردان با مشک هايي براي تهيه ي آب شيرين در آن محل به غوص مي رفتند. همچنين سيدعلي کاتبي در مورد وجود آب هاي شيرين در بحرين مي نويسد: که « غواصان در نزديکي بحرين تقريباً هشت قولاج ( هر قولاج بيش از دو متر) در آب فرو مي روند و در ته دريا مشک هايي را با خود از آب پر مي کنند و بالا مي آيند». کشتي ها آب شيرين را در ظروفي به نام « قومبار» براي طول سفر ذخيره مي کردند. ( ر.ک: ابن ماجد. شيخ شهاب الدين احمد السعدي بندر کنگي: الفوائد في اصول علم البحر و القواعد ( آئين نامهي دريانوردي در اقيانوس هند و خليج فارس)، ترجمه ي احمد اقتداري، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1372، ص 423 و کاتبي، سيدعلي: مرات الممالک، ترجمه محمود تفضلي و علي گنجه لي، تهران: چاپخانه ي زر، 1355، ص 44-40).
44- يکي از بزرگ ترين مشکلات جزيره ي هرموز علاوه بر هواي گرم، عدم وجود منابع آب شيرين و پوشش گياهي بوده است. چنانکه ادريک که خود در سال 720 هـ ق در هرموز حضور داشت، به عدم آب شيرين؛ و تکشيرا به تهيه ي آب قابل شرب از آب انبارها و جزاير ديگر اشاره مي کنند. ( رک:
Pordenone. Odric.(1998). The eastern parts of world described, Henry Yule and Henri Cordier, Munshiram Manoharlal, New Delhi. and Teixeira, op.cit.p.165).
45- Barbosa, op.cit. p,42-44.
46- Barbosa, op.cit. p.44.
47- Sarafin.
48- Maravedis.
49- شکستن سکه هاي خوش عيار، روشي بود براي توليد پولي خردتر. البته بعيد نيست سکه هاي هرموزي و لاري که به شکل مفتول ها و نوارهايي تا شده، ضرب مي شد، باعث ايجاد چنين تصوري در ذهن باربوسا شده بود.
50- صرف نظر از آيات يا شعارهاي ديني عربي، غالباً در روي سکه، نوشته هاي فارسي نيز مي آمد.
51- « فانون» ظاهراً نوعي سکه نقره اي بود که با عيار بالايي در « کاليکوت» ضرب شد.
52- « مراودي» نوعي سکه ي نقر که در اوايل قرن 10 هـ ق/ 16 م. توسط سلسله هاي بربر در شمال آفريقا ضرب مي شد.
53- مسأله ي صدور سکه هاي طلا و خاصه نقره از ايران، به ويژه از خليج فارس به هند از مشکلات نظام پولي ايران بود. يکي از فعاليت هاي اصلي تاجران هندي موسوم به « بانيان ها» همين تجارت مسکوکات طلا و نقره بود که به دليل کمبود نقره در شبه قاره صورت مي گرفت، کاري که در بسياري ادوار موجب بحران کمبود سکه مي گرديد. اما سرانجام شاه عباس اول صفوي اين نوع تجارت را ممنوع کرد.
54- Barbosa, op.cit. p.45-46.
55- در نسخه هاي خطي باقي مانده از منابع محلي همين واژه ي فرهنگي به شکل فارسي شده ي « کپيتان» يا عربي شده ي «قبطان» آمده است ( ر.ک: جنگنامه کشم و جرون نامه، از نويسنده اي ناشناخته، تصحيح و تحقيق محمدباقر وثوقي و عبدالرسول خيرانديش، تهران: ميراث مکتوب، 1384، ص 4) به نظر مي رسد که اين نخستين بار است که کلمه ي مذکور مستقيماً از زبان پرتغالي به فارسي وارد شده است.
56- فرماندهي کشتي هاي هرموزيان در اين زمان بر عهده ي خواجه عطا مشاور ملک هرموز سيف الدين ابانصر بود، او لشکرکشي شامل 30 هزار نفر از ايراني ها، عرب هاي مزدور از ملل مختلف، چهارصد کشتي بزرگ و کوچک و تعدادي کشتي هاي ماهيگيري براي مقابله به سوي پرتغاليان اعزام کرد. اما نهايتاً با حمله ي پرتغالي ها، نيروهاي خواجه عطا شکست خوردند و هرموز در جمادي الاول 913 هـ ق/ 1507 م تسليم پرتغاليان شد ( ر.ک: قائم مقامي، جهانگير: اسناد فارسي، عربي و ترکي در آرشيو ملي پرتغال درباره ي هرموز و خليج فارس، جلد يکم - مدخل، تهران: 1345، صص 27-26 و صص 32-31؛ و اقبال آشتياني، عباس: مطالعاتي در باب بحرين و جزاير و سواحل خليج فارس، تهران: اساطير، 1384، صص 57-56).
57- به نظر مي رسد ملک هرموز در اين زمان سيف الدين ابانصر بوده است. شواهدي اين امر را تأييد مي کند، از جمله: الف 1) توسعه طلبي پرتغاليان در خليج فارس و سال حمله ي آلبوکرک و اشغال هرموز با سال هاي حکومت سيف الدين ابانصر ( 1919-910 هـ ق) مطابقت دارد؛ ب) قيد رقم پانزده هزار سکه ي طلا که باربوسا آن را ذکر کرده است و اين مبلغ در قرارداد سوم جمادي الثاني 913 هـ ق/10 اکتبر 1507 م بين رئيس نورالدين فالي و پرتغاليان ذکر شده است. در اين قرارداد رئيس نورالدين فالي نماينده ي ملک هرموز بوده است. مهم تر از همه آنکه در تعهدات پادشاه پرتغال نام ابوالمظفر سيف الدين ابانصر، پادشاه هرموز و خواجه عطا، در مقام نيابت سلطنت و رئيس نورالدين، حافظ شخص شاه ذکر شده است. ( ر. ک: قائم مقامي، پيشين، صص 34-33).
58- اين قرارداد در سوم جمادي الثاني 913 هـ ق/10 اکتبر 1507 م توسط رئيس نورالدين فالي به سه زبان فارسي، عربي و پرتغالي تنظيم شد. به موجب اين قرداد: 1) پادشاه هرموز تابعيت پادشاه پرتغال را پذيرفت؛ 2) پادشاه هرموز متقبل شد که بلافاصله پنج هزار اشرفي به عنوان غرامت جنگي و ساليانه پانزده هزار اشرفي به نام خراج به پادشاه پرتغال بپردازد؛ 3) کالاهاي بازرگاني پرتغال که به هرموز وارد مي شد از پرداخت کليه ي عوارض و حقوق گمرکي معاف باشد: 4) کالاهايي که پرتغالي ها در هرموز مي خريدند مشمول پرداخت عمان عوارض و حقوقي مي شد که در وضع مشابه، به اهالي و تبعه ي هرموز تعلق مي گرفت؛ 5) مال التجاره هايي که از هرموز به مقصد نقاط ديگر صادر مي گرديد مشمول پرداخت عوارض مي شد؛ 6) هيچ يک از کشتي هاي بومي بدون اجازه از مقامات پرتغالي حق تجارت نداشتند؛ 7) پادشاه هرموز پذيرفت که خانه و محلي براي سکونت مأموران پرتغالي و محل مناسبي براي تأسيس يک تجارتخانه در اختيار پرتغالي ها قرار دهد. در مقابل پادشاه پرتغال مواد زير را پذيرفت: 1) ابوالمظفر سيف الدين ابانصر، پادشاه هرموز و خواجه عطا، در مقام نيابت سلطنت و رييس نورالدين، حافظ شخص شاه خواهند بودند؛ 2) دفاع از هرموز در مقابل دشمنان پادشاه هرموز؛ 3) کمک به پادشاه هرموز با دادن پول و فرستادن کشتي و سپاه؛ 4) آزادي کشتي راني براي تمام کشتي هاي خارجي در قلمرو هرموز ه از رأس الحد آغاز مي شد ( رک: يغمائي، « بحرين»، يغما، تهران: چاپخانه ي مجلس، شماره ي نهم، سال پنجم، آذر 1331، ص 421؛ اقبال، پيشين، ص 61؛ قائم مقامي، پيشين، صص 34-33).
59- به نظر مي رسد ملک مورد نظر وي تورانشاه باشد. شواهدي اين نظريه را مستند مي کند: 1) زيرا پس از مسموم شدن سيف الدين ابانصر، برادر کوچکترش تورانشاه ( 928-919 هـ ق) به حکومت رسيد؛ 2) تورانشاه نامه اي به عربي به پادشاه پرتغال نوشته است و در اين نامه اثر مهري گلابي شکل وجود دارد که سجع آن در چهار بخش نقر بشده در داخل تاج « توکلت علي الله» در بخش زيرين: « هست آذين همه روي زمين» در بخش مياني: « توران شاه شنکل شاه تورانشاه تهمتن» ديده مي شود ( ر.ک: قائم مقامي، جهانگير: « مهرها، توشيح ها و طغراهاي ملوک هرموز»، مجله بررسي هاي تاريخي، مرداد - شهريور شماره ي 3، سال هشتم 1352، ص 50-49)؛ 3) آلبوکرک تنها در دوره ي زمامداري در دو ملک هرموز يعني سيف الدين ابانصر و تورانشاه زنده بوده و به عنوان عامل پرتغالي ها حافظ منافع پادشاه پرتغال در خليج فارس و هند بوده است. زمان وفات آلبوکرک سال 921 هـ ق است.4) وران سلطنت تورانشاه مقارن با سلطنت شاه اسماعيل اول صفوي است، چنانکه باربوسا در متن از او با عنوان شيخ اسماعيل ياد مي کند؛ 5) در قرارداد 10 صفر 921 هـ ق/ 26 مارس 1515 بين نماينده ي شاه اسماعيل و آلبوکرک نام تورانشاه ثبت شده است ( رک: قائم مقامي، پيشين، صص 57-55).
60- منظور باربوسا، تورانشاه است.
61- منظور شاه اسماعيل اول صفوي ( 930-907 هـ ق) است که تصميم داشت جزيره ي هرموز را تصرف کند ( ر.ک: قائم مقامي: پيشين، ص 53).
62- اما آلبوکرک در 10 صفر 921 هـ ق/ 26 مارس 1515 م بعد از اشغال هرموز، با سفير شاه اسماعيل قراردادي بست که مفادش اينگونه بود: « 1) در لشکرکشي هاي ايرانيان به بحرين و قطيف جهازات پرتغالي به ارتش ايران کمک کند؛ 2) پرتغالي ها در خواباندن انقلاب مکران مددکار شاه اسماعيل باشند؛ 3) ايران و پرتغال بر ضد ترکان عثماني با يکديگر اتحاد کنند؛ 4) تورانشاه به نام دن مانوئل « پادشاه پرتغال کما في السابق به امارت هرموز برقرار بماند». اما پيشنهادات سفير شاه اسماعيل به آلبوکرک اين گونه بود: « حقوق و عوارض از کالاهاي بازرگاني که از راه ايران به هرموز مي رسيد، همان گونه که سابق بر اين معمول و مرسوم بوده، به دولت ايران تعلق داشته باشد و بعد اضافه مي کند، آلبوکرک با تقسيم عوايد گمرکي هرموز موافقت نکرد ولي قبول کرد که چند کشتي در اختيار شاه اسماعيل بگذارد، مشورط بر اينکه يروي نظامي ايران عليه مصالح سلطان هرموز اقدامي نکنند».( ر ک: قائم مقامي، پيشين، صص 57-55 و يغمايي، پيشين، ص 421).
63- به احتمال رئيس مقتول در آن زمان رئيس احمد فالي عامل وحاکم ايراني مسقط بود. زيرا در آن زمان او به هرموز لشکر کشيد و تورانشاه را زنداني کرد. اما آلبوکرک در 10 صفر 921 هـ ق/ 26 مارس 1515 به جزيره ي هرموز رسيد و جزيره را گلوله باران و با تسليم شدن رئيس احمد، تورانشاه اززندان آزاد و جزيره ي هرموز با قلعه دوباره به اشغال پرتغالي ها بيرون آمد.
64- به احتمال منظور باربوسا رئيس شرف الدين، پسر رئيس نور الدين فالي بود. زيرا او بعد از رئيس نورالدين فالي وزير تورانشاه شد.
65- به احتمال کاپيتان مذکور فردي به نام پروآلبوکرک بود. زيرا آلبوکرک تا شوال 921 در هرموز بوده و پس از سامان دادن امور هرموز خود به دليل بيماري به گوا بازگشته است و به احتمال اين فرد را به عنوان فرماندار هرموز انتخاب کرد. ( رک: قائم مقامي، پيشين، ص 61).
66- Barbosa, op.cit. p,46-49.

منبع مقاله :
خيرانديش و تبريزنيا، عبدالرسول و مجتبي؛ (1391)، پژوهشنامه خليج فارس، تهران: خانه کتاب، چاپ اول